خستگی
خدایا گفتی صدایم بزن الهی یا رب امروز به درگاهت امدم و چشمانم را به سوی تو خالق یکتا سوق
می دهم و می دانم تمام حرفهای من را می شنویی خدایا من غیر از تو چه کسی را دارم تو از دل
من خبر داری و بس این جا را درست کردم تا هر وقت دلم می گیره حداقل این جا خودم را خالی بکنم
تا الان سرکارم خیلی سردرد شدیدی دارم می دانم از گرسنگی هست اخه از دیشب تا الان چیزی
نخوردم دیشب خونه خانم دکتر بودم مهمون داشت تا رسیدیم خونه شد 1 یگانه جان همون جا به
خواب رفت من هم از خستگی حتی توان این که جا را بیندازم را نداشتم فقط یک پتو روی یگانه انداختم
خودم همون کنارش روی زمین به خواب رفتم صبحی هم از خستگی نیم ساعت دیر بیدار شدم
وقت صبحانه خوردن هم نداشتم برای یگانه صبحانه اماده کردم و داخل کیفش کذاشتم و بردمش
مدرسه و خودم هم اومدم سرکار تا ساعت 3 دیگه حتی نای نوشتن و نشستن روی صندلی هم ندارم
فعلا ...........................................