یگانهیگانه، تا این لحظه: 15 سال و 8 ماه و 5 روز سن داره

یگانه بی بابای من

یک روز تلخ دیگه

1392/6/16 16:22
252 بازدید
اشتراک گذاری

سلام دوستان عزیز

خیلی حرف برای نوشتن دارم

ولی دستانم یاری نوشتن لحظه های تلخ زندگیم را ندارند

الان که سرکار هستم اشک تمام صورتم را خیس کرده به بدبختی به اینده نامعلوم که برای خودم و دخترم

ایجاد شده فکر می کنم

دیروز عصر همسایه مون اومد پیش من ( همونی که یگانه صبح می ره خونه شون) گفت شب بیا بچه را

ببریم بیرون به خاطر یگانه قبول کردم چون برایش واجب بود بره گردش خدا را شکر گفت شام پای من

حاضری می ببریم چون وسط ماهه هیچ پولی دست و بالم نبود فلاکس چایی و یک زیرانداز برداشتم

و با اون ها راهی پارک شدیم  همسایه مون دو تا بچه داره یک دختر اوا و یک پسر کوچولو به نام اراد

شوهرش هم بود فکر نمی کردم شوهرش هم باشه اخه قرار بود تنهایی به خاطر بچه ها بریم

ولی سکوت کردم و همراه انها ر فتیم بعد از این که بچه ها مشغول بازی بودند خانم همسایه هم سرگرم

کوچه خرد کردن بود ولی یک نگاه سنگین روی خودم حس می کردم اولش بی خیال شدم.

ولی موقع شام از طرز صحبت کردن شوهرش خیلی ناراحت شدم ولی کم کم نگاههای بیشرمانه اش

بیشتر بیشتر می شد که مجبور شدم سردرد را بهانه کنم و با دخترم فورا از انها جدا بشم

از انها گله ایی ندارم از روزگار گله دارم که این چنین بازی تلخی را با من شروع کرد .

ای خداااااااااااااااااااااااااااااا به دادمممممممممممممم برس

دارم دیوانه می شوم خدایا خودت به من صبر بده

ظهر که خونه رفتم یگانه گفت مامانی تلویزون گفته امروز روز دختره اروم گونه اش را بوس کردم و گفتم

اره مخصوصا برای تو که فرشته ایی دخترم ........... می دانم این قدر دخترم فهمیده هست و مادرش

را درک می کنه می فهمه که مامانش........................

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (6)

لیلا جواهری
16 شهریور 92 17:04
سلام عزیزم
خیلی اتفاقی به خاطر عنوان وبلاگتون از رو کنجکاوی وبلاگتونو رو باز کردم و خدا میدونه چقدر ناراحت شدم. اما عزیزم با اینکه میدونم هیچ وقت نمیتونم احساست رو درک کنم. اما این اصل رو میدونم. که باید محکم باشی و گرنه این روزهای سخت بهت چیره میشند. با ناله و زاری هیچ کاری درست نمیشه. تو رو خدا به خاطر دخترت محکم باش. من مطمئنم که خدا هم کمکتون میکنه


سلام دوست عزیز خدا خیلی نزدک هست خیلی زیاد ولی برای من دعا کنید
عروسکهام پرنیا وپانیا
16 شهریور 92 21:53
عزیزم خصوصی داری
مامان ساینا
17 شهریور 92 14:57
مامانی. چزا یه عکس از یگانه نمیزاری؟ خیلی دلم میخاد ببینمش...بعد از اون یه کم از کاراش بنویس یه کم از خو شی های زندگیت بنویس...بزار خوب بعد باهم ثبت شه
مادر
18 شهریور 92 10:53
دوست عزیز دیگه دوست ندارم به وبلاگت سر بزنم چون با وجود این همه دوست و این همه راهنمائی که همه برات نوشتند و ازت خواستند کمی شاد باش و دختر نازت را افسرده نکنی داری دخترت را بدبخت می کنی و هیچ کاری برای بهبود روحیه ات نمی کنی . دیگه این همه بدبخت که نیستی وخدارا شکر سالمید واین بزرگترین نعمته .دختری داری که به زیبائی بر گ گله ولی متاسفانه داری نابودش می کنی .تمام مشکلات رفتاری بزرگسالی ریشه در کودکی داره که داری عمدا نابودش می کنی .فکر می کنم از این حالتت خوشت میاد وبیشتر دوست داری برات دلسوزی بشه .اگه واقعا دختری داری باید به خاطر اون قوی باشی و حق نداری آینده دخترت را سیاه کنی و دختر افسرده و عقده ای بار بیاری با یه مشاور مشورت کن و راهکار بگیر .من بیشتر نگران دختر نازتم .ببخشید تند صحبت کردم ولی یه کم به خودت بیا .


دوست عزیزم سعی می کنم برایم دعا کنید..
مامان الینا
20 شهریور 92 13:38
دوست گلم می خوام شما رو به یک نفر معرفی کنم ک شرایط یکسانی دارین فکر کنم بتونیم با هم درد و دل کنین چون فقط شما همدیگر رو درک می کنین ادرس وبش اینه http://avadarbahar.niniweblog.com/ حتما بهش سر بزن باشه!
مثل هیچکس
31 شهریور 92 11:52
عزیزم منم مثل دخترتون از کوچیکی پدرم را ازدست دادم ومیدونم غم بی پدری چقدر سخته حتی الان که خودم مادر هستم ولی همیشه نبود پدر را احساس میکنم وقتی میبینم که یه پدر عاشقانه میره دنبال دختر ونوه اش غصه میخورم ولی هیچ کاری نمیشه کرد پس الان دقیقا حال دخترتون را درک میکنم .ولی مادرم برعکس شما مثل کوه استوار بود وحتی اجازه نداد که کسی برامون دل بسوزونه متاسفانه هنوز مردهای حیوان صفتی هستند که به زنان بیوه جور دیگه ای نگاه میکنن اما شما باید این نگاه ها را در نطفه خفه کنید کمی صبور باشید وسفره دلتون را پیش همه باز نکنید چون بعضی ها سوءاستفاده میکنن . خدا صبرتون بده ولی به خاطر تنها یادگار شوهرتون وانمود کنید شادید تا عقده ای نشه اون الان خیلی باهوش تر از اونیه که شما فکرش را بکنید از بودن در کنار هم استفاده کنید ولذت ببرید میدونم سخته ولی باید سوخت وساخت ودم نزنید فقط به خاطر جگرگوشه تون .پایان شب سیه سپید است


پایان شب سپید است این جمله ای هست مه خودم هم بارها زمزمه می کنم برایم دعا کنید