خرید
سلام دختر نازم
دیروز بعد ازظهر خسته از سرکار برگشتم برای افطاری هیچ چیز توی خونه نداشتم باید بگذارم حقوقم را
بدهند تا بتوانم کمی گوشت بخرم رفتم از سوپری سرکوچه ٢٠٠٠ تومان کالباس و خیار شور گرفتم با یک
بسته نون لواش اومدم خونه جلوی تلویزیون نشسته بودی و داشتی برنامه نگاه می کردی فورا چای را دم
کردم و سفره افطار (فقیرانه ای ) چیندم در سوکتی تلخ چند لقمه خوردیم اصلا حوصله هیچ جا را نداشتم
ولی چون بهت قول داده بودم ببرمت بازار کارهایم را کردم و رفتیم تا خیابان شریعتی ولی مگر می شد لباس
خرید با قیمت های سرسام اور یک شلوار ٣٠ هزار تومان داشتم دیوانه می شدم خدایا چه کار کنم
برایت یک بستنی خریدم داشتی در دنیای بچگی ات بستنی را لیس می زدی از این ارامش تو من هم
خوشحال بودم مجبور شدم فقط برایت یک دست لباس رو حیاطی بخرم تا حقوق بهم بدهند
عزیزم مامان را ببخش اخه درامدم با خرج خونه و کرایه خونه نمی خونه