یگانهیگانه، تا این لحظه: 15 سال و 8 ماه و 5 روز سن داره

یگانه بی بابای من

خرید

1392/5/13 8:59
255 بازدید
اشتراک گذاری

سلام دختر نازم

دیروز بعد ازظهر خسته از سرکار برگشتم برای افطاری هیچ چیز توی خونه نداشتم باید بگذارم حقوقم را

بدهند تا بتوانم کمی گوشت بخرم رفتم از سوپری سرکوچه ٢٠٠٠ تومان کالباس و خیار شور گرفتم با یک

بسته نون لواش اومدم خونه جلوی تلویزیون نشسته بودی و داشتی برنامه نگاه می کردی فورا چای را دم

کردم و سفره افطار (فقیرانه ای ) چیندم در سوکتی تلخ چند لقمه خوردیم اصلا حوصله هیچ جا را نداشتم

ولی چون بهت قول داده بودم ببرمت بازار کارهایم را کردم و رفتیم تا خیابان شریعتی ولی مگر می شد لباس

خرید با قیمت های سرسام اور یک شلوار ٣٠ هزار تومان داشتم دیوانه می شدم خدایا چه کار کنم

برایت یک بستنی خریدم داشتی در دنیای بچگی ات بستنی را لیس می زدی از این ارامش تو من هم

خوشحال بودم مجبور شدم فقط برایت یک دست لباس رو حیاطی بخرم تا حقوق بهم بدهند

عزیزم مامان را ببخش اخه درامدم با خرج خونه و کرایه خونه نمی خونهقلب

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (5)

مامان آیلا
13 مرداد 92 9:45
دوست عزیز توکلت به خدا باشه به امید آینده ای روشن برای شما و یگانه کوچولو . خدا رو شکر خودتون کاری پیدا کردین اگه خانواده بتونه کمکی بکنه شاید حداقل کمی از فشارها از رو دوش شما برداشته بشه الهی آمین
بی نام
13 مرداد 92 19:28
سلام .مطالبت را خوندم .اینکه با یک زن بیوه چطور رفتار میشه را قبول دارم.ولی کمی هم بر میگرده به رفتار خودت.این خویشتن داریت خیلی می تونه تو زندگیت بهت کمک کنه.سعی کن خودت را شاد و خوشحال و با انگیزه نشون بدی بعد از چند وقت می بینی این رفتار داره برات نهادینه می شه و بهش عادت می کنی.سعی کن کمی توی خونت تغییر بدی جای لوازم خونت را عوض کن و ...اونی که رفته برنمی گرده الان تو هستی و دخترت و یه دنیا مشکلات .مشکلاتت را تقسیم بندی کن.به عنوان مثال 1-اقتصادی-2-تنهاایی-3-تربیت فرزند بعد سعی کن برای تک تک اونها راه حل بنویسی و عملی کنی مطمئن باش موفق می شی باز هم سر میزنم بهت
بی نام
13 مرداد 92 19:34
یادم رفت یه جایی نوشتی دخترت عادت کرده به سکوت.این سم بدی هست.اصلا اجازه نده به سکوت عادت کنه.دائم باهاش حرف بزن.حتی اگه خودت یا اون فکر کنید دیوونه اید .سعی کن نویسنده وبلاگت را از مادری دلشکسته به مثلا مادری قوی یا هر چیز دیگه ای که خودت دوست داری تغییر بده.اگر تمی تونی قبول کنی یه سر به جاهای که بچه های عقب مانده ذهنی را نگه می دارن بزن تا بفهمی شاید بچه تو ممکن بود جزو اونا باشه.ببخشید پر حرفی می کنم
مامان امیر مهدی (سوده)
17 مرداد 92 11:21
سلام عزیزم من از طریق وب یکی از دوستام باهات اشنا شدم متوجه شدم ساکن کرمانی منم ساکن کرمانم !شغلت چیه؟مادر پدر خودت یا پدر مادر شوئهرت کجا هستن؟ببخشید سوال کردم .بیا وبم با هم بیشتر اشنا بشیم فامیل اینجا نداری؟چند وقته همسرت فوت کرده؟خوشحال میشم بتون کمکی بهت بکنم هر نوعی که باشه اگه ناراحت نمیشی البته ما همشهری هستیم باید هوای همو داشته باشیم.منو بی خبر نذار.
مامان امیر مهدی (سوده)
20 مرداد 92 9:37
سلام عزیزم چرا نمیری زرند پیش پدر مادرت زندگی کنی؟تا کمی کمکت کنن بالاخره خواهر برادر یا ...توی زرند بهتر میتونند برات مفید باشن .تا کی میخواهی به تنهایی و سختی ادامه بدی فکر کنم که پیش خانواده بودن برات دلگرم کننده تره حتی اگه کمک زیادی نتونن بهت بکنن بازم بهتره.با عرض معذرت میتونم بپرسم مدرک تحصیلت چی هست و الان ایا قراردادی داری کار میکنی یانه؟من هر جور بتونم دوست دارم کمکت کنم منو بیخبر نذار عزیزم.