یگانهیگانه، تا این لحظه: 15 سال و 7 ماه و 23 روز سن داره

یگانه بی بابای من

امید

سلام دوستان عزیز و مهربان واقعا من را شرمنده محبتتون کردید می دانم مادری بد هستم مادری که به فکر دخترش نیست من هم مادرم دوست دارم اینده دخترم درخشان باشه دوست دارم زمانی ببینم دخترم پله های ترقی را طی کرده باشه . اره من هم مادرم دوست دارم زمانی که دخترم چیزی را خواست بدون چون و چرا برایش بخرم ولی می توانم به قول یکی از بهترین دوستانم که این جا باهاش اشنا شدم که (خودش هم می فهمه کی می گم) که بهترین یارو و همراهم بود بهترین معلمی که تا به حال داشتم نباید اینده دخترم را ویران کنم. اره من می توانم می توانم باید هم بتوانم با سعی و تلاش خودم هر جور شده با سخت کار کردنم حتی کار منزل باید دختری صبور و ...
18 شهريور 1392

یک روز تلخ دیگه

سلام دوستان عزیز خیلی حرف برای نوشتن دارم ولی دستانم یاری نوشتن لحظه های تلخ زندگیم را ندارند الان که سرکار هستم اشک تمام صورتم را خیس کرده به بدبختی به اینده نامعلوم که برای خودم و دخترم ایجاد شده فکر می کنم دیروز عصر همسایه مون اومد پیش من ( همونی که یگانه صبح می ره خونه شون) گفت شب بیا بچه را ببریم بیرون به خاطر یگانه قبول کردم چون برایش واجب بود بره گردش خدا را شکر گفت شام پای من حاضری می ببریم چون وسط ماهه هیچ پولی دست و بالم نبود فلاکس چایی و یک زیرانداز برداشتم و با اون ها راهی پارک شدیم  همسایه مون دو تا بچه داره یک دختر اوا و یک پسر کوچولو به نام اراد شوهرش هم بود فکر نمی کردم شوهرش هم باشه اخه قرار بود تنهایی...
16 شهريور 1392

خرید

دلم گرفته ای خدا طاقت ندارم خدایاااااااااااا خدایااااااااااااااااااا چی بگم از دست این زمونه از همه گله دارم خدایا از تو هم گله دارم چرا چرا چرا چرا های هست بدون جواب؟؟؟؟؟؟؟؟ عصری قراره برم برای یگانه کفش و کیف بخرم خدایا کمکم کنننننننننننن خیلی برام سخته خیلی زیاد................. از دوستان عزیزم که توی این مدت باهاشون اشنا شدم می خواهم برایم دعا کنید..........       ...
9 شهريور 1392

شغل جدید

سلام دوستان عزیز واقعا به من و دخترم لطف داشتید و ما را تنها نگذاشتید در مورد کار بگم که مجبور شدم هفته ای سه بار بعد ازظهر ها برم برای نگهداری از بچه خیلی سخت شده برام ولی چون به پولش احتیاج دارم مجبورم برم یگانه هم ناراضی هست چون کمتر در کنارش هستم با این که همراهم می برمش ولی خیلی احساس دوری و تنهایی می کنه دیروز عصر ساعت ٧ از سرکار برگشتیم توی راه برای یگانه جون ٢ تا دونه انبه گرفتم اخه یگانه جون عاشق انبه هست و یک کلیو قند خریدم در راه برگشت نزدیک خونمون یک پارک خلوتی بود به یگانه پیشنهاد دادم بریم توی پارک تا کمی حال و احوالش عوض بشه خوشحال شد من اروم روی یک نیمک اهنی نشسته بودم و به اون خ...
7 شهريور 1392

پرستاری بچه

سلام دختر عزیزم نمی دانم چی بنویسم خیلی کلافه ام با این حقوقی که به من می دهند درگیر هستم اخه بی انصاف ماهی ٣٠٠ تومان هم شد حقوق دیروز همسایه مون که یگانه را می برم پیشش گفت یک خانم دکتری هست یک پرستار برای فرزندش می خواهد ٩ ماهه هست شاید به احتمال زیاد این کارم را کنار می گذارم و می روم اونجا اخه هر چی باشه حداقل یک خوبی داره که جگر گوشه ام پیشم هست خدایا فقط فقط تو نمی دانم چی بگم چی بنویسم شاید هم وقتی دخترم بزرگ شد این وبلاگ را به اون نشون ندهم نمی خواهم بفهمه چی کشیدم خیلی سخته خیلییییییی عصری نوبت دکتر دارم خیلی پا درد شدیدی دارم نمی توانم روی پام بایستم خدایا تو بزرگی و رحمان ...
29 مرداد 1392

تنهایی و دل شکستنننننننننننن

خدایا  غم تا کی افسوس تا کی دلم خیلی گرفته خیلی زیاد اصلا حوصله خودم هم ندارم کاش بودی و سرم را روی شونه های گرمت می گذاشتم و های های گریه می کردم از روزگار گله دارم از همه همه همه خدایا خودت بهتر از دل من خبر داری دوستان عزیز که در دنیای مجازی باهم دوست شدیم خیلی به من لطف دارند ولی به خدا عزیزان سخته خیلی سخته دیگه بریدم وقتی یگانه جون چیزی از من می خواهد نمی دانم چی جوابش را بدهم روزها که سرکار می ایم تا ظهر خونه تنها هست بعد از ظهر ها هم می برمش خونه همسایه مون تا عصر برگردم عزیز دل مامان به خدا به خاطر مشکلات می روم سرکار وگرنه هیج وقت تنها یادگار عشقم را تنها نمی گذاشتم . د...
26 مرداد 1392

خرید و عید فطر

سلام دختر عزیزم یگانه عید فطر هم مبارک و طاعات و عبادتون قبول حق و التماس دعا روز پنجشنبه از مدیر شرکتم به هر بدبختی بود نصف حقوقم را گرفتم تا حداقل برای یگانه جان لباسی تهیه کنم اخه دوست داشتم عیدی لباس نو تنش باشه عصر با هم رفتیم بیرون خیابان رسالت اخه یکی از همسایه هامون گفت اونجا می شه لباس ارزون با قیمت مناسب پیدا کرد خیلی شلوغ بود یک شلوار کتان و یک بلوزی برای یگانه انتخاب کردم ولی یگانه توی دلش نبود اخه یک پیراهنی توی خیابان شریعتی دیده بود اون را می خواست واقعا قیمتش بالا بود بهش قول دادم که ماه دیگر برایش بخرم ولی در عوض یک جفت کفش اسپرت هم برایش گرفتم خدا را شکر مناسب در اومد یک جعبه شرینی و یک خربزه هم خریدم ام...
21 مرداد 1392

خرید

سلام دختر نازم دیروز بعد ازظهر خسته از سرکار برگشتم برای افطاری هیچ چیز توی خونه نداشتم باید بگذارم حقوقم را بدهند تا بتوانم کمی گوشت بخرم رفتم از سوپری سرکوچه ٢٠٠٠ تومان کالباس و خیار شور گرفتم با یک بسته نون لواش اومدم خونه جلوی تلویزیون نشسته بودی و داشتی برنامه نگاه می کردی فورا چای را دم کردم و سفره افطار (فقیرانه ای ) چیندم در سوکتی تلخ چند لقمه خوردیم اصلا حوصله هیچ جا را نداشتم ولی چون بهت قول داده بودم ببرمت بازار کارهایم را کردم و رفتیم تا خیابان شریعتی ولی مگر می شد لباس خرید با قیمت های سرسام اور یک شلوار ٣٠ هزار تومان داشتم دیوانه می شدم خدایا چه کار کنم برایت یک بستنی خریدم داشتی در دنیای بچگی ات بستنی را لیس می ز...
13 مرداد 1392

گردش تلخخخخخخخخخخخ

سلام دوستان عزیز سلام دختر نازم ممنون از اینکه من را لایق دوستی می دانید اخه این چند وقت خیلی احساس تنهایی می کنم نمی توانم با کسی دوست بشوم اخه خودتون مادر هستید و می دانید توی این جامعه اگر بفهمند زنی بیوه و ان هم جوان باشه مثل گرگ می خواهند حمله کنند به خاطر همین به هیچ کس اعتماد ندارم فقط می توانم از طریق این دنیای مجازی حرف دلم را بزنم دیروز روز جمعه بود از صبح که بیدار شدم کمی جمع و جور کردم کمی غذا از سحر بود برای یگانه گذاشتم رفتم بالای سر یگانه چه مظلوم خواب بود عروسکش را در اغوشش گذاشته بود عروسکی که بابا مهدی برایش خریده بود اه خدایاااااااااا حوصله کار خاصی نداشتم ظهر نهار یگانه را دادم نماز خوندم و خوابیدم همیشه...
12 مرداد 1392